سلام به همگی دیروز تا ساعت ۱۲ خواب بودم بیدار شدم رفتم ناهار خوردم نمازخوندم رفتم کلاس روز قبلش سرگیجه ای گرفته بودم که از رفیقم خواستم دستمو بگیره بگذریم از ساعت ۲بعدازظهرتا ۵ونیم کلاس بودم بعدم اومدم خوابیدم تا هفت ونیم از بچه ها خواستم بیرون میرن قرص بگیرن واسم وقتی بیدارشدم اومدم نماز بخونم نمیخواستم شام بخورم رفیقم ازبیرون اومد گفت بریم سلف گفتم من شام نمیخوام به زور منو برد باخودش گفت تو نخور بامن بیا رفتم دوسه تا لقمه به زور بهم داد وهمینطوری باهاش

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه کالا شهر کامپیوترمیلاد وکيل ايراني معلم خلاق منثور honarfardi1 داستان های قرآنی گن لاغری و آشنایی با انواع آن فیلیمو 1